خدایا

خدایا:

من در کلبه فقیرانه خود چیزی دارم

که تو در عرش کبریایی خود نداری


من چون تویی را دارم

اما

تو مثل خودت را نداری


نظرات 18 + ارسال نظر
مسترعلی912 چهارشنبه 6 آذر 1392 ساعت 22:05

من که گفتم نمیدونم موضوعتون چیه که دعوا کردین اصلا بی خیالش من دخالتی نمیکنم هر چی هست به خودتون مربوطه

مسترعلی912 چهارشنبه 6 آذر 1392 ساعت 22:04

من که گفتم نمیدونم موضوعتون چیه که دعوا کردین اصلا بی خیالش من دخالتی نمیکنم هر چی هست به خودتون مربوطه

الان رفتم تو وبلاگش یه پست گذاشته بود خوندم جیگرم خون شد وای خدا حالا چیکارکنم

مسترعلی912 چهارشنبه 6 آذر 1392 ساعت 21:42

من نمیدونم موضوع آقا یاسین باشما چیه اما هر چی هست یاسین هم شخصیتی داره واسه خودش بهش احترام بذار
بازم هرجور راحتی

مگه من چیکارش کردم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

مسترعلی912 چهارشنبه 6 آذر 1392 ساعت 21:27

دخمل بابایی شما که دلت نمیاد بازدیدکنندت مخصوصا باباییتوتو خیابان پرت کنی پس چرا حرفی که نباید بزنی رو میزنی؟

اون روز با یاسین دعوام شده بودم اعصاب نداشتم
درک کن دیگه علی

مسترعلی912 دوشنبه 4 آذر 1392 ساعت 23:29

باشه دخمل بابات من که اجازه وارد شدن به وبت ندارم حداقل شما به سایت من سر بزن هم خوشحال میشم هم قول میدیم مهمانی که وارد سایتمون شد هم بی احترامی بهش نکنیم هم اگر تو گوشمونم زد مهمان نواز خوبی براش باشیم آدرس سایتمم قبلا بهت دادم تا اون هفته آمادست انشاالله

شرمنده اگه چند روزی مزاحمت بودم خدانگهدار

ادرسش چی بووووووووووود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟خخخخخخخخخ حالا من یه چیزی گفتم تو چرا اینقدر جدی گرفتی بابا
ولی به هرحال اشکالی نداره

مسترعلی912 دوشنبه 4 آذر 1392 ساعت 23:14

بهم گفتی نیا دیگه وبم منم از شما تشکر کردم از مهمان نوازیتون بهرحال من تو وبت مهمان بودم شما گفتی مهمان نوازی نکردین خیلی دوست دارم بدونم چکار کردین

من مهمان نوازی نکردم اگه کرده بودم از وبم پرتت نمیکردم تو خیابابون

مسترعلی912 دوشنبه 4 آذر 1392 ساعت 23:10

چکار کردیدمگه

یعنی چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟

مسترعلی912 دوشنبه 4 آذر 1392 ساعت 23:07

ممنون از مهمان نوازیتون

مهمان نوازی نکردم

مسترعلی912 دوشنبه 4 آذر 1392 ساعت 23:01

همکارم کبدش از کار افتاده بود دلیلشم بخاطر میگن سرطان

اخیییییییییییییی

مسترعلی912 دوشنبه 4 آذر 1392 ساعت 22:57

تو وب دوستمم بودم دیر جواب میدادم الان خدانگهداریش کردم فقط وب تو هستم

مسترعلی912 دوشنبه 4 آذر 1392 ساعت 22:54

کارمند دانشگاه هستم
اولا این همه وب هست روچه حساب این حرفو زدی که دیگه نیای
دوما دختره کمک خواست اما نمیشد کمکش کرد من چطور میتونستم برم جلو دزدی رو بگیرم که واقعا من یه چیز میگم تو یه چیز میشنوی واقعا واقعا خیلی رومانتیک کیف تودستش آروم آروم راه میرفت ومیرفت من اگر رفتم جلوش چاقوش به من میزد فردا دوباره تو اداره میبایست واسه من مراسم بگیرن. پدر مادرم داغ دار میشن بهناز خانم شمانفست از یه جای گرم در میاد آدم قبل هر کاری باید فکر آیندش باشه

خیله خب تسلیم
+اینکه خب باشه برو وبلاگای دیگه

دیگه هم به اینجا سر نزن

مسترعلی912 دوشنبه 4 آذر 1392 ساعت 22:41

درست صحبت کن من واسه خودهمکارم که فوت کرده بود خوشحالی نمیکنم آخه زن که نه دختر خوبی بودهنوز مجرد بود
درمورد ریس ما ریسمون انصافا خخخخخخخخخخخخیلی مرد خوب و آرومیست همه دوسش دارن

کارمند چی هستی به اضافه ی اینکه من از مردای بی بخار مثل شما که یه دختر ازش کمک میخواد بعد عین شلغم اونجا وای میسته بدم میاد خودتو عوض کن وگرنه دیگه به وبلاگم نیاااااااااااا زود زودم جواب بده
راستی همکارت چرا فوت کرد؟؟؟؟؟؟؟؟؟

مسترعلی912 دوشنبه 4 آذر 1392 ساعت 22:32

مراسم واسه همکارمون گرفتیم همکارم فوت کرده
دوباره تو مراسم بودیم خبر دادن مادر ریس هم فوت کرده دوباره برنامه مراسم اونجا رو ریختیم
گناه ریس حدود دوماه پیش باباش فوت کرده بود. هنوز داغ دار بود مادرشم فوت کرد

وای چه کارمند با احساسی تو دلت عروسی گرفتن خر خودتی

مسترعلی912 دوشنبه 4 آذر 1392 ساعت 22:19

نانانانا
نمیخواد تودیگه بمیری صبح تاحالا کلی مراسم گرفتیم و باید بگیریم دیگه وقت واسه مراسم دخمل گلم ندارم

چه مراسمی گرفتید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بمیری بی احساس دیگه واسط نمیمیرم

مسترعلی912 دوشنبه 4 آذر 1392 ساعت 22:12

خودمم نمیدونم

حالت خوبه بابایی دخملت برات بمیره

مسترعلی912 دوشنبه 4 آذر 1392 ساعت 22:01

یعنی اینکه زن بابا میاد بالاسرت دخملم پس شما به بابایی نگو داماد

زن بابام کیه دیگه

مسترعلی912 دوشنبه 4 آذر 1392 ساعت 21:22

دخمل بابا اگه بابا خواسته باشه دوماد بشه به نظرت چی میشه؟

یعنی چی بابایی؟؟؟؟؟؟؟

مسترعلی912 دوشنبه 4 آذر 1392 ساعت 20:03

مادر! مرو، برای خدا پیش ما بماناز ما جدا مشوبر قطره های تلخ سرشکم نگاه کنبنگر به دست کوچک و لرزان طفل خویشاز قصه ی طلاق و جدائی سخن مگواز پیش ما مرواز ما جدا مشو*اشک نیاز را به رخ زرد ما ببینما جوجه های تازه رس بی ترانه ایمبر جوجه های غمزده، سنگ ستم مزنما را به زیر بال نوازش عزیز دارسامان آشیانه ی ما را به هم مزنمادر، هراس در دل ما موج می زنددستم به دامنتاز قصه ی طلاق، در این خانه دم مزن*بابا شکسته شیون من در گلوی مندر پیکرم، حکومت بیم است و اضطراببنگر به خواهرمکاین طفل خردسالمی لرزد از هراسمی ترسد از طلاق!فریاد التماس مرا گوش کن پدر!ما با وفای مادر خود، خو گرفته ایممادر، بهشت ماستاو نقشبند زندگی و سرنوشت ماست.*مادر! اگر ز کلبه ی ما پا برون نهیفردا چه می شود؟مائیم و موج دردمائیم و روی زردمائیم و داستان غم انگیز بی کسی!ما دست التماس به سویت گشاده ایمشاید ز راه مهر، به فریادمان رسی!*بابا فدای تولختی درنگ کنما را به چنگ موج حوادث رها مکناندیشه کن پدرما را ببین چگونه به پایت فتاده ایماز خشم درگذربی مادری بلاستما را اسیر فتنه ی بی مادری مکنمادر اگر رود شب ما بی ستاره استدر آشیانه یی که به هم انس بسته ایمویرانگری مکن!*ای نازنین پدروی مادری که شمع دل افروز خانه ایاز خشم بگذریدای جان ما فدای شما، آشتی کنیدجغد طلاق بر سر ما ضجه می زندلعنت بر این طلاقاز بهر ما نه، بهر خدا آشتی کنید!*ما کاروان کوچک همراه بوده ایمای اف بر این طلاقکز تند باد اوناگه چراغ قافله خاموش می شودوندر شبی سیاهدر شوره زار عمرهر یک ز ما به کوره رهی می رود غریبوز یاد روزگار فراموش می شود!*مادر مرو برای خدا پیش ما بماناز ما جدا مشوبر قطره های تلخ سرشکم نگاه کنبنگر به دست کوچک و لرزان طفل خویشاز قصه ی طلاق و جدایی سخن مگواز پیش ما مرواز ما جدا مشو!*بابا فدای تولختی درنگ کنبی مادری بلاستما را اسیر فتنه ی بی مادری مکنمادر اگر رود شب ما بی ستاره استدر آشیانه یی که به هم انس بسته ایمویرانگری مکن!

عاروس دوباره نپرسی یعنی چه
یکی از بچه ها واسم فرستاد منم از مطلبش خوشم اومد واسه تو هم فرستادم

مرسی دوماد خخخخخخخ

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.