میدونی

میدانی از کجای زندگی بیشتر خسته ام ؟
آنجایی که وسط خنده هام بغض میکنم …

خیلی دردناکه

وقتی

اومدم بنویسم خیلی شبیه حیوونها هستی اما …
وقتی یاد نجابت اسب افتادم
وقتی یاد وفاداری سگ و اون نگاه مهربونش افتادم
وقتی یاد نهنگ افتادم که به جفتش تا آخر عمرش وفادار می مونه
وقتی یاد شیر افتادم که اگر گرسنه نباشه ، شکار نمی کنه
وقتی یاد قو افتادم که غرورش رو خیلی دوست داره
وقتی یاد مرغ عشق افتادم که بدون جفتش میمیره
به خودم گفتم خیلی نامردیه تو رو به حیوون تشبیه کنم

I HATE YOU

احساسم

اِحـسآسَـم رآ نمـی فـروشَـم
حتـی بـه بآلاتَـریـن بَـهـآ
ولــی ......
آنگـونــه کِـه بـِـخوآهَــم خَــرج مـی کُنَـم ...
بَــرآی آنـــی کِــه لآیــِق آن هَســـت ِ ... !!

خدایا

خدایا:

من در کلبه فقیرانه خود چیزی دارم

که تو در عرش کبریایی خود نداری


من چون تویی را دارم

اما

تو مثل خودت را نداری


تو زندگی

تو زندگی ، یه جایی هست ، بعد از کلی دویدن ، یهو وایمیستی ،
سرتو میندازی پایین و آروم میگی : دیگه زورم نمی رسه !