ادمک



آدمک آخر دنیاست
آدمک آخر دنیاست... بخند
آدمک مرگ همینجاست... بخند
آن خدایی که بزرگش خواندی
به خدا مثل تو تنهاست...بخند
دست خطی که تو را عاشق کرد
شو‌خی ِ کاغذی ِ ماست...بخند
فکر کن درد تو ارزشمند است
فکر کن گریه چه زیباست...بخند
صبح فردا به شبت نیست که نیست
تازه انگار که فرداست...بخند
راستی آنچه به یادت دادیم
پر زدن نیست که درجاست...بخند
آدمک نغمه ی آغاز نخوان
به خدا آخر دنیاست ، بخند

کسی


وقتی کسی رو دوست داری
حاضری جون فداش کنی
حاضری دنیا رو بدی فقط یک بار نگاهش کنی
به خاطرش داد بزنی....
به خاطرش دروغ بگی....
رو همه چیز خط بکشی حتی رو برگ زندگی
وقتی کسی تو قلبته حاضری دنیا بد باشه...
فقط اونی که عشقته عاشقی رو بلد باشه...


پرسیدم


پرسید بخاطر کی زنده هستی؟

با اینکه دلم می خواست با تمام وجودم

داد بزنم : به خاطر تو

بهش گفتم: بخاطر هیچ کس

پرسید: پس به خاطر چی زنده هستی؟

با اینکه دلم فریاد می زد به خاطر تو

با یک بغض غمگین

گفتم : به خاطر هیچ چیز

ازش پرسیدم: تو به خاطر کی زنده هستی؟

در حالیکه اشک در چشمانش جمع شده بود 

گفت: بخاطر کسی که به خاطره هیچ زنده است

گاهی

گاهی

فقط بوی یک عطر یا یک تشابه اسم

برای چند لحظه

باعث میشه دقیقاً احساس کنی

که قلبت داره از تو سینه ات کنده میشه

به

سلامتی پسری

 که با چشمای خیس 

وارد ساندویچی 

بغل تالار عروسی شد

 وگفت

بندری بزار

 عروسی عشقمه...